آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

181 امین روز تولد- جشن روز پدر و ششمین ماهگرد تولد فرمانروا

1391/03/15 خوب گفتم که امروز یه روز خیلی خیلی مهمه و من حسابی مصمم بودم که بابایی رو تو این روز مهم سورپرایز کنم... مامانی کلی باهام کلمه "بابا" رو تمرین کرده و بهم سپرده بود که امروز بابایی رو بغل کنم و بهش بگم "بابا". آخه بابایی از وقتی من 2-3 روز بیشتر نداشتم همه ش با من کلمه بابارو تمرین میکرد که این اولین کلمه ای باشه که میگم ولی منم نامردی نکردم و از موقعی که 2ماه و 26 روز بیشتر نداشتم کلمه "ماما" رو خیلی واضح و معنادار گفتم و از اون موقع هر روز چندبار "ماما" میگم و مامانی رو بغل و بوس میکنم، ولی... القصه... شب با خودم کلی سعی کردم ولی نشد که نشد. این بود که به فکر بقیه استعدادهام افتادم. طبق معمول، صبح خروس خون نشده درست ...
15 خرداد 1391

روز پدر و میلاد بابای مهربون همه شیعیان مبارککککککککک!

امروز یه روز خیلی خیلی خیلی مهمه، روزی که متعلق به من و بابایی و بابابزرگ جونا و کلا همه آقایونه.  امسال، امروز، اولین روز مرد من، اولین روز پدر بابایی و اولین روز پدربزرگ باباجون جعفره، این روز به هرسه مون مبارکککککککککککک! باباجون، تو رو به بزرگی قلب مهربونت، به زیبایی ماهی که فرمانرواشم و به وسعت تمام کهکشان ها دوست دارم. تو آفتاب سرزمین منی، واسه اینکه هر روز، زودتر از خورشید بیدار می شی و دیرتر ازون به خونه بر می گردی. وقتی پیشم نیستی همه ش داری بهم فکر میکنی و عکسمو که تو موبایلته نگاه می کنی. وقتی هم که به قصر برمیگردی با وجود همه خستگیت با شور و اشتیاق کلی باهام بازی می کنی و منو می بری پا...
15 خرداد 1391